ز پیش دیده تا جانان من رفت


تو پنداری که از تن جان من رفت

اگر خود همره جانان نرفتم


ولی فرسنگها افغان من رفت

سر و سامان مجو از من چو رفتی


تو چون رفتی سر و سامان من رفت

چه دید از من که چون بر هم زدم چشم


چو اشک از دیدهٔ گریان من رفت

از آن پیچم به خود چون مار ، وحشی


که گنج کلبهٔ ویران من رفت